سایت سازبیست تولزکد لوگوهای سه گوشه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
مــــذهـــبي - فــــرهنـــــگي

 

ثور - کوه ثَور کوهی مشهور که در شهر مکه قرار دارد-ويکی شيعه

غار ثور - کوه ثور - دانشنامه رشد

رفتن پیامبر به غار ثور در جریان هجرت - دائره المعارف طهور

 

غار ثور - ویکی فقه

كوه ثور

آیا در غار ثور، ابوبکر به همراه پیامبر(ص) بوده است؟ - گنجینه ...

چهارربیع الاول بيرون آمدن پيامبر اسلام از غار ثور پس از سه شبانه روز و حركت به سوي مدينه (1ق)
پيامبر اكرم(ص) پس از سه شبانه‏روز مخفي بودن درغار ثور، در روز چهارم ربيع‏الاول سال اول هجرت به سوي مدينه حركت نمود. آن حضرت را درغار ثور، ابوبكر بن‏ ابي‏ قحافه همراهي مي‏كرد. حضرت علي(ع) و برخي از نزديكان پيامبر(ص)، شبانه به اين غار رفت و آمد مي‏كردند. پس از هجرت پيامبر اكرم(ص) از مكه، حضرت علي(ع) سفارش‏ها و خواسته ‏هاي آن حضرت در مكه را برآورده نمود و خانواده پيامبر اكرم(ص) را به سوي مدينه به حركت درآورد.

کوه ثور (اطحل)، کوهی مشهور در جنوب مکه و مسجدالحرام [۱] [۲] [۳] [۴] است و در راه یمن قرار دارد. [۵]

۱ - موقعیت جغرافیایی کوه ثور
۲ - علت شهرت کوه ثور
۳ - نام دیگر کوه ثور
۴ - وجه تسمیه کوه به ثور
۵ - نام غیر مشهور کوه ثور
۶ - راه قدیمی کوه
۷ - فاصله‌ی کوه ثور تا مکه
۸ - دلیل تبرک کوه ثور
۹ - کوه دیگری همنام با کوه ثور
۱۰ - غار ثور
       ۱۰.۱ - مکان غار
       ۱۰.۲ - شکل ظاهری غار
       ۱۰.۳ - واقعه تاریخی غار ثور
       ۱۰.۴ - ذکر غار ثور در قرآن
       ۱۰.۵ - مسیر ورود به غار ثور
       ۱۰.۶ - ورودی‌های غار
       ۱۰.۷ - اندازه غار
۱۱ - همجواری غاری کوچک با غار ثور
۱۲ - یاد کردن غار ثور به عنوان مسجد
       ۱۲.۱ - وقوع معجزاتی در درون غار
       ۱۲.۲ - ستونی در پایین غار
۱۳ - اشتباه مورخان
۱۴ - منابع برای مطالعه
۱۵ - پانویس
۱۶ - منبع

در جنوب شرقی مسجد الحرام و در فاصله نسبتاً دوری از شهر مکه، سه کوه متصل به یکدیگر وجود دارد که در سومین کوه غاری است به نام «ثور».

img/daneshnameh_up/9/99/Gharethure.jpg


زمانی که مشرکان مکه قصد کشتن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را داشتند، پیامبر علی بن ابیطالب علیه السلام را به جای خود در مکه گذاشت و خود به امر خداوند از خانه خارج شد. در بین راه ابی بکر نیز به ایشان پیوست و از شهر خارج شدند. پیامبر برای مخفی نگاه‌داشتن مسیر، به جای حرکت به سوی شمال مکه که به یثرب می‌رفت، راهی جنوب مکه شد و به غار ثور که در دل کوه ثور قرار داشت پناه برد. آنان به مدت سه روز در آن غار مخفی بودند.
مشرکان در پی پیامبر تا نزدیکی غار ثور آمدند، اما به اعجاز الهی، عنکبوتان تارهایی را بر در غار تنیدند و مشرکان گمان کردند سال‌هاست کسی به داخل غار نرفته، و از رفتن به درون آن منصرف شدند. در قرآن از این غار یاد شده است.

منابع:‌
آثار اسلامی مکه و مدینه، ‌ص 100

غار «ثور» غاري است كه در كوه «ثور» واقع شده است.

«کوه ثور» کوهی مشهور و بزرگ‌تر از «کوه حراء» در جنوب شرقی «مسجدالحرام»در راه طائف و در فاصله‌ي دورتر نسبت به شهر مکه واقع شده است.[1]

کوه ثور از سه کوه متصل به هم­­، شکل یافته است که در سومین آنها غار ثور واقع شده است و در منابع آمده است که نام این کوه «اطحل» بوده است، آورده ­اند که "ثور بن عبدالمناه" از اشراف قریش در آنجا زاده شده است[2] و به خاطر همین عده­ ای نام این کوه را برگرفته از نام "ثور بن عبدالمناه" می­دانند.

در جایی دیگر آمده است که[3] بلندی این کوه مانند شاخ­های گاو است به این علت کوه را «ثور» یعنی «گاو» می­خوانند.[4]

شهرت این کوه به سبب غاری است که پیامبر(ص) در آغاز هجرتش از مکه به مدینه در «لیلةالمبیت»برای رهایی از دست مشرکان به آن پناه برد و سه شبانه روز در غار ثور، معجزه آسا اقامت گزید.

اما غار حراء،كه يكي ازمكانهاي مقدس مكه است،در كوه حرا واقع شده است.

کوه حرا به نام «جبل النور»،«جبل القرآن »و«جبل الاسلام »نیز معروف است.این کوه که یکی از مکانهای مقدس مکه و از آثار مذهبی باقیمانده از عصر رسالت به شمار می رود،در شمال شرقی مکه،در مسیر جاده ای واقع شده که به سمت عرفات می رود و در فاصله 5/1 کیلومتری سمت راست آن جاده قرار دارد.

حدود پنجاه متر مانده به قلّه كوه،غار حرا قرار دارد و فضای آن گنجایش تقریبی پنج نفر نشسته را دارد.ارتفاع غار نیز به اندازه قامت یک انسان است.

غار حرا محل عبادت رسول خدا-ص-بوده و آن حضرت روزهایی از ایام سال،به ویژه ماه مبارک رمضان را در آنجا بسر می برده است.در همین غار بود که نخستین بار بر رسول خدا -ص- وحی نازل گردید و آیات آغازین سوره علق برای آن حضرت خوانده شد.از این رو، این غار از جمله بهترین و متبرک ترین نقاط مکه محسوب می شود و مسلمانان آگاه و توانمند برای زیارت بدانجا می روند.
کوه ثبیر نیز که در برابر کوه حرا در سوی دیگر جاده قرار دارد،از مکانهای مقدس به شمار می رود.گفته اند که خداوند از این کوه گوسفندی را برای ذبح نزد اسماعیل-ع-فرستاده است. [5]

دولت سعودی به دلیل داشتن باورهای مذهبی ویژه خود،کمترین اعتنایی به متبرک بودن این کوه نداشته و در بهبود شرایط آمد و شد به آنجا اقدامی نمی کند.

بنابراين فرق اين دو غار در اين است كه غار ثور در كوه ثور در سمت جنوب شرقي مسجدالحرام واقع شده است و محل مخفي شدن پيامبر(ص) در هنگام هجرت به مدينه بوده است ولي غار حرا در كوه حرا يا جبل الرحمة در سمت شمال شرق مكه واقع شده و محل عبادت پيامبر(ص) قبل از بعثت و همچنين محل نزول نخستين وحي بر پيامبر(ص) بوده است.

پي نوشتها:
1. ازرقی، عبدالله؛ اخبار مکه، بیروت، چاپ رشدی، ج2، ص‌294

2. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، دارالندوه الجدیه، ص‌201.

3. یاقوت حموی، شهاب الدین؛ معجم البلدان، ترجمه علی‌نقی منزوی، ویراستاري محمد جوزی و نادر کریبیان، تهران، سازمان میراث فرهنگی و پژوهشگاه، 1380، ص‌283.

4. همان، ص‌284

5. آثار اسلامي مكه و مدينه،رسول جعفريان،ص158.

رفتن پیامبر به غار ثور در جریان هجرت

فارسی نسخه موبایل

پس از خروج پیامبر به سمت مدینه مشرکین که بار دیگر خود را شکست خورده و نقشه شان را نقش برآب می دیدند با سرعت به این طرف و آن طرف رفته و در کوهها و دره ها به جستجوی پیامبر (ص) پرداختند.
در پاره ای از روایات آمده است: در میان قریش مردی بود به نام «ابوکرز» در برخی روایات سراقه گفته شده او از قبیله خزاعه بوده و در شناختن رد پای افراد مهارتی بسزا داشت، به همین جهت چند نفر از مشرکین سراغ او رفتند و از وی خواستند تا رد پای رسول الله (ص) را بیابد ابوکرز اثر قدم های رسول الله (ص) را از در خانه آن حضرت نشان داد و به دنبال آن همچنان پیش رفت تا جائی که ابوبکر به آن حضرت ملحق شده بود. در این هنگام گفت: «در اینجا ابی قحافه (پدر ابوبکر) یا پسرش نیز به او ملحق شده!»
آنها به دنبال رد پاها همچنان تا در غار پیش آمدند، پیامبر و ابوبکر در غار ثور بودند و از شکافی که از آن وارد شده بودند بیابان و صحرا را می نگریستند، به فرمان خداوند متعال عنکبوتی بر در غار منزل کرده و تار تنیده بود و کبکهائی در آنجا تخم گذاشته بودند بترتیبی که هر کس این صحنه را می دید یقین می کرد سالها کسی از این شکاف عبور نکرده و داخل غار از وجود هر جنبنده ای خالی است.
ابوکرز که تا کنار شکاف غار رد پاها را دنبال کرده بود همانجا ایستاده و گفت: «محمد و رفیقش از اینجا نگذشته اند و داخل این غار هم نشده اند زیرا اگر درون آن رفته بودند این تارها پاره می شد و این تخم ها می شکست، دیگر نمی دانم؛ یا در اینجا به زمین فرورفته اند و یا به آسمان صعود کرده اند!» این شد که عده ای از مشرکین از مقابل غار بازگشته دوباره در بیابان در جستجوی رسول الله (ص) پراکنده شدند و عده ای دیگر در اطراف غار به جستجو پرداختند. در این هنگام ابوبکر ترسید و مضطرب شد و چنانچه خداوند متعال در سوره ی توبه آیه 39 فرموده است؛ رسول الله (ص) برای اطمینان خاطرش به او گفت: «لا تحزن ان الله معنا» یعنی: «محزون مباش بدرستیکه خداوند با ما و به همراه ما ست». (توبه/ 39). و در پاره ای از روایات آمده است ابوبکر با شنیدن این سخن اطمینان بخش نیز آرام نگرفت، در این وقت یکی از مشرکین روبروی غار نشست تا بول کند، پیغمبر برای دلداری ابوبکر به او فرمود: «اگر اینها ما را می دیدند این مرد اینگونه در برابر غار برای بول کردن نمی نشست». و در روایت دیگری در سیره النبویه ی ابن کثیر ج 2- ص 243 چنین می خوانیم: وقتی رسول الله (ص) دید ابوبکر آرام نمی شود به او فرمود: «نگاه کن» و از طریق اعجاز به او دریا و کشتی ای در یک سوی غار نشان داد و به او فرمود: «اگر اینها داخل غار شوند ما سوار بر این کشتی شده و خواهیم رفت».
باری رسول الله (ص) سه روز در غار ثور بود و در این مدت عده ی کمی از محل اختفای ایشان خبر داشتند و همان عده برای ایشان و ابوبکر غذا آورده و اخبار مکه را به اطلاع آن جناب می رساندند. یکی از ایشان علی (ع) بود. او هر روز به غار آمده و شتر و راهنمای راه به منظور هجرت به مدینه را نیز او تهیه فرمود. دیگری طبق برخی نقل ها «عامر ابن فهیره» بود. او طبق گفته ی ابن اسحاق و واقدی و اسکافی و... آزاد شده ی رسول الله بود اما در برخی کتب او را غلام ابوبکر و آزاد شده ی او خوانده اند. شخص سومی که در برخی کتب نام برده شده اسماء دختر ابوبکر است. گفته شده او هر شب به غار آمده و برای رسول الله (ص) و ابوبکر غذا می آورد؛ اما این سخن مورد قبول همگان نیست به عنوان مثال در سیره ی حلبیه ج 2 ص 51 آمده است «خانواده ابوبکر از مکان رسول الله(ص) و ابوبکر خبری نداشتند تا اینکه هاتفی از جن خبر داد: ایشان در غارند» و در احتجاج طبرسی از قول امیرالمومنین آمده است که خطاب به مسلمین فرمود: «آیا کسی در میان شما جز من هست که وقتی پیامبر در غار بود برای او غذا برده و اخبار (مکه) را به اطلاع ایشان رسانده باشد؟» در این هنگام مردم پاسخ دادند: «خیر (جز تو کسی چنین کاری نکرد)».
از این اخبار علاوه بر اینکه فهمیده می شود ادعای بردن غذا توسط اسماء کذب است دانسته می شود نقلهای گفته شده مبنی بر رساندن اخبار مکه توسط عبدالله ابن ابی بکر به پدرش (ابوبکر)، در مدت در غار بودن او نیز دروغ و ساخته گی است و این نیز از فضیلت تراشی هایی است که در مقابل فضائل حقیقی امیرالمومنین برای دشمنان ایشان بافته شده. در هر صورت رسول الله (ص) به همراه ابوبکر سه روز در غار ثور ساکن بود و در این مدت مشرکین هر جائی را احتمال می دادند پیغمبر خدا(ص) به انجا رفته باشد زیرپا گذاشتند و چون اثری از آنحضرت نیافتند تدریجا مایوس شده و موقتا از جستجو و تفحص دست کشیدند اما جایزه ی مخصوصی برای کسی که رسول الله (ص) را بیابد و تحویل دهد معین کردند؛ آن جایزه «یک صد شتر» بود این مقدار شتر جایزه ی بزرگی برای اعراب به حساب می آمد. البته با گذشت چند روز معلوم شد تعیین جایزه نیز برای یافتن مخفی گاه رسول الله فایده ای ندارد و یاس مشرکین از یافتن رسول الله (ص) سبب شد تا از جستجوی بیشتر باز مانده و امنیت مجددا به راه ها بازگردد.
رسول الله (ص) با دیدن این شرایط طبق طرح قبلی از غار بیرون آمده و راه مدینه را پیش گرفت. البته برای این منظور به دو چیز نیاز داشت یکی مرکب و دیگری راهنمای راه. به همین منظور علی (ع) مامور شدتا شتران و راهنمائی را آورده و تحت اختیار رسول الله (ص) قرار دهد. ایشان نیز اطاعت امر کرده و روز سوم سکونت در غار؛ شتران را به همراه راهنما بر در غار آورد و رسول الله و همراهانش سوار بر شتران شده و راه مدینه را پش گرفتند. برخی از تاریخ نگاران نیز نوشته اند ابوبکر قبلا سه شتر را به همین منظور خریداری و آماده کرده و دخترش اسماء نیز به هنگام خروج از غار برای ایشان آذوقه آورد اما این سخنان بنا به آنچه گذشت مردود بوده و صحیح نمی باشد. با این وجود اگر این خبر را بپذیریم ناگزیریم ادامه اش را نیز بپذیریم و ادامهی آن طبق گفته ی همه کسانی که آنرا نقل کرده اند چنین است: هنگامی که رسول خدا (ص) خواست حرکت کند ابوبکر یا عبدالله ابن ارقط که همان راهنمای راه بود شتر را پیش آورد تا آن حضرت سوار شود ولی رسول الله (ص) از سوار شدن خودداری کرده و فرمودند: «شتری که از آن من نیست سوار نمی شوم» و بالاخره پس از مذاکره، رسول الله (ص) آن شتر را از ابوبکر خریداری کرد و سپس سوار شد و به راه افتاد.

منـابـع

جعفر مرتضی عاملی- الصحیح من سیره‌النبی الاعظم (ص)- جلد 4

سیدهاشم رسولی محلاتی- درسهائی از تاریخ تحلیل اسلام- جلد 4

 


اين مطلب درفهرست موضوعات وبسايت-رديف: چــــهــــارده مـــعـــصــــوم ، وقایع ورویدادهای قمری


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 دی 1393برچسب:پیامبر اسلام,خروج پیامبر از مکه,غار ثور,خروج پیامبر از غار ثور,, توسط عباسعلی

پیامبر اسلام و یهود

باید دانست که طوایفی ازیهود از دیر زمانی از سرزمینهای خود به حجاز آمده و در آن اقامت گزیده بودند و در آنجا قلعه ها و دژهائی ساخته و به تدریج افراد و اموالشان زیاد شده، وموقعیت مهمی به دست آورده بودند. - و ما در جلد اول این کتاب در ذیل آیه(و لماجاءهم کتاب من عند الله مصدق لما معهم و کانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا فلماجاءهم ما عرفوا کفروا به فلعنة الله علی الکافرین(1) روایاتی در باره اینکه یهودیان در چه زمانی به حجاز هجرت کرده و چطور شد که اطراف مدینه را اشغال کردند، و اینکه مردم مدینه رابشارت می دادند به آمدن رسول خدا(ص)ایراد کردیم.
و بعد از آنکه رسول خدا(ص)به مدینه تشریف آورد و همین یهودیان را به اسلام دعوت کرد از پذیرفتن دعوتش سرباز زدند،ناگزیر رسول خدا(ص)با ایشان که سه طایفه بودند بنامبنی قینقاع، بنی النضیروبنی قریظهو در اطراف مدینه سکونت داشتند معاهده کرد و لیکن هر سه طایفه عهد خود را شکستند.
از بیست و چند روز از واقعه بدر بسوی آنان لشکر کشید و ایشان به قلعه های خود پناهنده شدند، و همچنان تا پانزده روز در محاصره بودند تا آنکه ناچار شدند به حکم آن حضرت تن در دهند، و او هر حکمی در باره جان و مال وزن و فرزند ایشان کرد بپذیرند.رسول خدا(ص)هم دستورداد تا همه را کت بسته حاضر کنند، و لیکن عبد الله بن ابی بن سلول که هم سوگند آنان بود وساطت کرد،و دروساطتش اصرار ورزید و در نتیجه رسول خدا(ص)دستور داد تا مدینه و اطراف آنرا تخلیه کنند، بنی قینقاع به حکم آن حضرت بیرون شده و با زن و فرزندان خود به سرزمیناذرعاتشام کوچ کردند، و رسول خدا(ص)اموالشان را به عنوان غنیمت جنگی گرفت.و نفراتشان که همگی از شجاع ترین دلاوران یهود بودند به ششصد نفر می رسید.
و اما بنی النضیر - این طایفه نیز با آنحضرت خدعه کردندو آنجناب بعد از چند ماه که از جنگ بدر گذشت با عده ای از یارانش به میان آنان رفت، و فرمود: باید او رادر گرفتن خون بهای یک و یا دو نفر از کلابی ها که بدست عمرو بن امیه ضمری کشته شده بودند یاریش کنند.گفتند: یاریت می کنیم ای ابو القاسم اینجا باش تا حاجتت را برآریم.آنگاه با یکدیگر
............................................ (1)سوره بقره آیه 89
صفحه : 167
خلوت کرده و قرار گذاشتند که آن حضرت را به قتل برسانند،و برای این کار عمرو بن حجاش را انتخاب کردند، که او یک سنگ آسیاب برداشته و آنرا از بلندی به سر آنحضرت بیندازد و اورا خرد کند.سلام بن مشکم ایشان را ترساند و گفت: چنین کاری نکنید که به خدا سوگند اواز آنچه تصمیم بگیرید آگاه است، علاوه بر اینکه این کار، شکستن عهدی است که میان ما واو استوار شده.
در این میان از آسمان وحی رسید و رسول خدا(ص)از آنچه بنی النضیرتصمیم گرفته بودند خبردار شده از آنجا برخاسته به سرعت به طرف مدینه رفت،اصحابش ازدنبال به او رسیده و از سبب برخاستن و رهسپار شدنش بسوی مدینه پرسیدند، و آنحضرت جریان تصمیم بنی النضیررا برایشان گفت.آنگاه از مدینه برای آنها پیغام فرستاد که باید تا چند روزدیگر از سرزمین مدینه کوچ کنید و در آنجاسکونت نکنید، و من این چند روزه را به شما مهلت دادم اگر بعد از این چند روز کسی از شما را در آنجا ببینم گردنش را می زنم.بنی النضیر بعداز این پیغام آماده خروج می شدند که منافق معروف عبد الله بن ابی برای آنان پیغام فرستادکه از خانه و زندگی خود کوچ نکنید که من خود دو هزار نفر شمشیرزن دارم همگی را به قلعه های شما می فرستم و تا پای جان از شما دفاع می کنند.علاوه بر این، بنی قریظه و هم سوگندتان ازبنی غطفان نیز شما را یاری می کنند، و با این وعده ها آنان را راضی کرد.
لذارئیس آنها حی بن اخطب کسی نزد رسول خدا(ص)فرستاد و گفت: ما از دیار خود کوچ نمی کنیم تو نیزهر چه از دستت می آید بکن.رسول خدا(ص)تکبیر گفت و اصحابش همه تکبیر گفتند.آنگاه علی(ع)را مامور کرد تا پرچم برافراشته و با اصحاب خیمه بیرون زده بنی النضیر را محاصره کنند، علی(ع) قلعه های بنی النضیر را محاصره کرد، و عبد الله بن ابی آنها را کمک نکرد، و همچنین بنی قریظه و هم سوگندانشان از غطفان بیاری ایشان نیامدند.
رسول خدا(ص)دستور داده بود نخلستان بنی النضیر راقطع نموده و آتش بزنند، و این مطلب بنی النضیر را سخت مضطرب کرد ناچار پیغام دادند که نخلستان را قطع مکن و اگر آنرا حق خودت می دانی ضبط کن و ملک خودت قرار ده و اگر آنرا ملک مامی دانی برای ما بگذار.سپس بعد از چند روز اضافه کردند: ای محمد(ص)ماحاضریم از دیار خود کوچ کنیم بشرطی که تو اموال ما را بما بدهی.حضرت فرمود: نه، بلکه بیرون بروید و هر یک بقدر یک بار شتر از اموال خود ببرید.بنی النضیر قبول نکردند، و چندروزدیگر ماندند تا سرانجام راضی شده و همان پیشنهاد آنحضرت را درخواست نمودند.حضرت
صفحه : 168
فرمود: نه، دیگر حق ندارید چیزی با خود بردارید و اگر مابا یکی از شما چیزی ببینیم او راخواهیم کشت، لذا بناچار بیرون رفته عده ای از ایشان به فدک و وادی القری رفتند و عده ای دیگر به سرزمین شام کوچ کردند، و اموالشان ملک خدا و رسول خدا(ص)شد وچیزی از آن نصیب لشکراسلام نشد.و این داستان در سوره حشر آمده.از جمله کیدهائی که بنی النضیر علیه رسول خدا(ص)کردند این بود که احزابی از قریش و غطفان وسایر قبایل را علیه رسول خدا(ص)برانگیختند.
و اما بنی قریظه - این قبیله در آغاز با اسلام در صلح و صفا بودند تا آنکه جنگ خندق روی داد، و حی بن اخطب سوار شده به مکه رفت و قریش را علیه رسول خدا(ص)تحریک کرد و طوائف عرب را برانگیخت، از آن جمله به میان بنی قریظه رفت، و مرتب افراد را وسوسه و تحریک کرده پافشاری می نمود، و با رئیسشان کعب بن اسددر این باره صحبت کرد تا سرانجام آنها را راضی کرد که نقض عهد کرده و با پیغمبربجنگندبشرطی که او نیز به یاریشان آمده و بقلعه شان درآید و با ایشان کشته شود.حی بن اخطب قبول کردو به قلعه درآمد، بنی قریظه عهد خود را شکسته و با کمک احزابی که مدینه را محاصره کرده بودند براه افتادند،و شروع کردند به دشنام دادن رسول خدا(ص)و شکاف دیگری ایجاد کردن.
از آن سو بعد از آنکه رسول خدا(ص)از جنگ احزاب فارغ شد جبرئیل باوحیی از خدا نازل شد که در آن پیامبر مامور شده بود که بر بنی قریظه لشکربکشد.رسول خدا(ص)لشکری ترتیب داد.و پرچم لشکر به علی(ع)سپرد، و تا قلعه های بنی قریظه براند و آنها را بیست و پنج روز محاصره کرد وقتی کار محاصره بر آنان سخت شدرئیسشان کعب بن اسد پیشنهاد کرد که یکی از سه کار را بکنند:یا اسلام آورده و دین محمد(ص)را بپذیریم، یا فرزندان خود را به دست خود کشته و شمشیرها را برداشته و ازجان خود دست شسته و از قلعه ها بیرون شویم و با لشکر اسلام مصاف شویم تا یا بر او دست یافته و یا تا آخرین نفر کشته شویم، و یا اینکه در روز شنبه که ایشان یعنی مسلمین از جنگ نکردن ما خاطر جمعند بر آنان حمله بریم.
و لیکن بنی قریظه حاضر نشدند هیچیک از این سه پیشنهادرا قبول کنند، بلکه به رسول خدا(ص)پیغام فرستادند که ابا لبابة بن عبد المنذر را به سوی ما بفرست تا بااو در کارخود مشورت کنیم، و این ابا لبابه همواره خیرخواه بنی قریظه بود، چون همسر و فرزند واموالش در میان آنان بودند.
صفحه : 169
رسول خدا(ص)ابا لبابه را به میان آنان فرستاد وقتی او را دیدندشروع کردند به گریه و گفتند: چه صلاح میدانی آیا ما به حکم محمد تن در دهیم.
ابا لبابه به زبان گفت: آری، و لیکن با دست اشاره به گلویش کردو فهماند که اگر بحکم اوتن در دهید تمام افراد شما را خواهد کشت.ابو لبابه خودش بعدها گفته بود که به خدا سوگندقدم از قدم برنداشتم مگر آنکه فهمیدم به خدا و رسولش خیانت کرده ام.خدای تعالی داستان اورا به وسیله وحی به پیغمبرش خبر داد.
ابو لبابه از این کار پشیمان شد و یکسره به مسجد رفته خودرا به یکی از ستونهای مسجد بست و سوگند یاد کرد که خود را رها نکند تا آنکه رسول خدا(ص)او را بازکندو یا آنکه همانجا بمیرد.داستان توبه او را به رسول خدا(ص)رساندند، حضرت فرمود: او را رها کنید تا خدا توبه اش را بپذیرد، و پس از مدتی خداوند توبه اش راپذیرفت و آیه ای در قبول توبه اش نازل کرد و رسول خدا(ص)او را با دست خود ازستون مسجد باز کرد.
سپس بنی قریظه به حکم رسول خدا(ص)تن در دادند، و چون با قبیله اوس رابطه دوستی داشتند اوسیان در باره ایشان نزد رسول خدا(ص)شفاعت کردند و کارشان به اینجا کشید که سعد بن معاذ اوسی در امرشان بهر چه خواست حکم کند، هم ایشان بدین معنا راضی شدند وهم رسول خدا(ص)، لذا رسول خدا(ص)سعد بن معاذ را با اینکه مجروح بود حاضر کرد.
وقتی سعد بن معاذ در باره ایشان صحبت کرد حضرت فرمود:برای سعد موقعیتی پیش آمده که در راه خدا از ملامت هیچ ملامت کننده ای نترسد.سعد حکم کرد به اینکه مردان بنی قریظه کشته شوند و زنان و فرزندانشان اسیر گشته و اموالشان مصادره شود.رسول خدا(ص)حکم سعد را در باره آنان اجراء کرد و تا آخرین نفرشان را که ششصد و یاهفتصد نفر و به قول بعضی بیشتر بودند گردن زد و جز عده کمی از ایشان که قبلا ایمان آورده بودند کسی نجات نیافت.تنها عمر بن سعدی جان به سلامت برد آنهم در قضیه شکستن عهدداخل نبود و وقتی اوضاع را دگرگون یافت پا بفرار گذاشت، و از زنان جز یک زن که سنگ آسیاب را برسر خلاد بن سوید بن صامت کوفته و او را کشته بود و در نتیجه خودش هم اعدام شد بقیه اسیر شدند.
رسول خدا(ص)بعد از آنکه از کار یهودیان بنی قریظه فراغ یافت هر چه یهودی در مدینه بود بیرون کرد و سپس به جانب خیبر لشکر کشید، چون یهودیان خیبر در مقام
صفحه : 170
دشمنی برآمده و در تحریک احزاب و جمع آوری قبایل عرب علیه آنحضرت فعالیتها کرده بودند.رسول خدا(ص)در اطراف قلعه های خیبر بار بینداخت، و پس ازچند روزابو بکر را با عده ای از یاران خود به جنگ ایشان فرستاد، و ابو بکر کاری صورت نداد و شکست خورد، روز دیگر عمر را با جمعی روانه کرد او نیز شکست خورد.
در این هنگام بود که فرمود: من فردا پرچم جنگ رابه دست مردی می دهم که خداو رسول را دوست می دارد، و خدا و رسول نیز او را دوست می دارند، به مردی می دهم که حمله هایش پی در پی است، سابقه فرار ندارد، و برنمی گردد تا آنکه خداوند این قلعه ها را به دستش فتح کندوچون فردا شد پرچم جنگ را به علی(ع)سپرد و او را بسوی پیکاربا یهودیان روانه ساخت.علی(ع)برابر لشکر دشمن رفت ومرحبراکه جنگجوی معروفی بود به قتل رسانیده و لشکر دشمن را شکست داد.لشکر کفار بدرون قلعه گریخته ودررا بروی خود بستند، علی(ع)در قلعه را از جای کند و خداوند قلعه خیبر را به دست او به روی لشکر اسلام گشود، و این واقعه بعد از داستان صلح حدیبیه در محرم سال هفتم هجرت اتفاق افتاد.
آنگاه رسول خدا(ص)یهودیانی را که باقی مانده بودند نیز از مدینه و ازاطراف آن بیرون کرد، و هر قبیله ای را که بیرون می کرد، قبلا از در خیرخواهی می فرموداموالشان را بفروشند و بهای آنها را دریافت نموده(سبک بار روانه شوند)این بود خلاصه داستان یهود با رسول خدا(ص).
و درتفسیر عیاشی از جابر روایت کرده که در ذیل آیهان شر الدواب عندالله...گفته است: این آیه در باره بنی امیه نازل شده که بدترین خلق خدایند.آری، بنی امیه کسانی بودندکه از نظر باطن قرآن کافر بوده و کسانی بودند که ایمان نیاوردند .

 

 

 

منابع مقاله:

ترجمه تفسیر المیزان جلد 9 ، علامه طباطبایی؛


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:پیامبر اسلام,یهود,تفسیر المیزان,, توسط عباسعلی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد